Conversation درس دوم زبان انگلیسی یازدهم
**Word Bank:** rarely, couch potato, gain weight, depressed, You won!
Sina and Behzad are old friends. They have not seen each other for about three months. Behzad has called Sina.
Behzad: Hi Sina. How is it going? I haven't seen you since Norooz.
Sina: Hi Behzad. Thanks for calling. I am home most of the time. I do different things like surfing the net and playing computer games.
Behzad: How about your free time? Going out, jogging, playing football,...?
Sina: Nope. I rarely go out and hang out with my friends.
Behzad: I see. Reza and I are going to Darband for climbing and walking this Thursday. We really like to see you. Will you come with us?
Sina: What?! Oh, no, I haven't been there for a long time. I prefer to stay home and watch my movies on the weekend. I've bought lots of things to eat, too.
Behzad: Come on! Stop being a couch potato! I guess you haven't exercised for a long time. I think you are a bit fat now.
Sina: Um... actually, you're right. I've gained five kilos in three months. I really do not like to move!
Behzad: See? I told you. Working with computers for a long time makes people sick and depressed. I've read about this somewhere.
Sina: All right. You won!... When and where should we meet?
پاسخ گام به گام و تشریحی Conversation درس دوم زبان انگلیسی یازدهم
این مکالمه بین دو دوست قدیمی به نامهای بهزاد و سینا در مورد سبک زندگی ناسالم سینا و ترغیب او به فعالیتهای فیزیکی است. بهزاد از زمان عید نوروز سینا را ندیده است و نگران اوست.
**ترجمه روان مکالمه:
**بهزاد:** سلام سینا. اوضاع چطوره؟ از نوروز ندیدمت.
**سینا:** سلام بهزاد. ممنون که زنگ زدی. من بیشتر اوقات خونه هستم. کارهای مختلفی مثل گشت و گذار در اینترنت و بازیهای کامپیوتری انجام میدهم.
**بهزاد:** اوقات فراغتت چی؟ بیرون رفتن، دویدن آهسته (جاگینگ)، فوتبال بازی کردن و...?
**سینا:** نه. من **به ندرت** ($\mathbf{rarely}$) بیرون میروم و با دوستانم **وقت میگذرانم** ($\mathbf{hang}$ $\mathbf{out}$).
**بهزاد:** متوجهام. من و رضا قصد داریم این پنجشنبه برای کوهپیمایی و پیادهروی به دربند برویم. واقعاً دوست داریم تو را ببینیم. با ما میآیی؟
**سینا:** چی؟! اوه، نه، خیلی وقته که اونجا نرفتهام. ترجیح میدهم آخر هفته خانه بمانم و فیلمهایم را تماشا کنم. کلی چیز خوردنی هم خریدهام.
**بهزاد:** بیخیال! دست از **تنبل** ($\mathbf{couch}$ $\mathbf{potato)}$ بودن بردار! حدس میزنم مدت زیادی است که ورزش نکردهای. فکر میکنم الان کمی چاق شدهای.
**سینا:** اممم... در واقع، حق با توست. در سه ماه **پنج کیلو وزن اضافه کردهام** ($\mathbf{gained}$ $\mathbf{five}$ $\mathbf{kilos}$). واقعاً دوست ندارم حرکت کنم!
**بهزاد:** دیدی؟ بهت گفتم. مدت طولانی کار کردن با کامپیوتر مردم را بیمار و **افسرده** ($\mathbf{depressed}$) میکند. من این را جایی خواندهام.
**سینا:** بسیار خب. **تو بردی!** ($\mathbf{You}$ $\mathbf{won}$!) ... کی و کجا همدیگر را ملاقات کنیم؟
**تحلیل و نکات کلیدی:
* **rarely:** به ندرت (قید تکرار) .
* **couch potato:** فردی بسیار تنبل که بیشتر وقت خود را روی مبل به تماشای تلویزیون و خوردن میگذراند.
* **gain weight:** وزن اضافه کردن.
* **depressed:** افسرده، ناراحت.
* **You won!:** تو بردی! (برای پذیرش شکست در بحث یا پذیرش حرف طرف مقابل)
* **Present Perfect Tense (حال کامل):** در این مکالمه زیاد استفاده شده است. (مثال: $\mathbf{I}$ $\mathbf{haven't}$ $\mathbf{seen}$ $\mathbf{you}$ $\mathbf{since}$ $\mathbf{Norooz}$.) برای صحبت در مورد تجربیاتی که از گذشته شروع شده و تا کنون ادامه دارند.